یک بنده خدا

رامین نظامی خواه

یک بنده خدا

رامین نظامی خواه

آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰
وسط این همه آشفتگی و حال بد، خیلی اتفاقی، وبلاگ قدیمیم که سر دشمنی بلاگفا با بیان و انتقام گرفتن از بلاگرهای مهاجرت کننده حذف شده بود؛ برگشت.
دلگویه های دلتنگ اگرچه تعطیل بود اما کلی خاطره داشت. آنجا خانه اول بود.
این نوستالژی حالا زنده شده. حالا که بازهم دلتنگیم عود کرده. اگرچه دلگویه این روزهایم نوشتی نیست.
خیلی وقت بود که مرض وبلاگ حذف کردن را ترک کرده بودم. مخصوصا بعد از آرشیو خوبی که با حذف دو تا از وبلاگهای قدیمی ام به فنا رفتند. اما از دیشب که دیدم وبلاگ بستن باز هم مد شده؛ وسوسه میشوم اینجا را ببندم و برگردم سر خانه اول.
حالا که هیچ چیزمان شبیه ملت نیست بگذار جهت مهاجرت وبلاگیم هم معکوس جماعت باشد. همه از بلاگفا به بیان می آیند.شاید من هم از بیان به بلاگفا برگشتم. البته به شرطی که هنوز هم کسی باشد که از سر دوستی بخواندم.
  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

پسغام

اول دبیرستان که بودم بیشتر معلم هایمان به واسطه همکار بودن با ابوی در مدرسه ای دیگر میشناختندم. یک معلم عربی داشتیم که اتفاقا به بداخلاقی هم مشهور بود. سر امتحان پایان سال دانسته هایم را نوشته بودم و داشتم برگه ام را تحویل می دادم که گیر داد برو بنشین و هنوز وقت داری و از این حرفها. من هم در رودروایستی چند دقیقه ای نشستم و جوابهایم را مرور کردم. شاید چند موردی هم خط زدم و از نو نوشتم.
بعد ...
  • رامین نظامی خواه
  • ۱
  • ۰

اگر این دربدری را نپذیرم؛ چه کنم؟

اگر از حادثه ها درس نگیرم؛ چه کنم؟


بی خداحافظی از قلب جهان خواهم رفت
نگران تو ام اما نگران خواهم رفت


همه ی دار و ندارم به تو بر میگردد
آرزویی که ندارم به تو بر میگردد

  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

از هیچ‌سو کرانهٔ این شب پدید نیست
دیگر امید نیست... نه، دیگر امید نیست!

فانوس کوچکی‌ست به کنجی در آسمان
خورشید، آنکه سینهٔ شب می‌درید نیست

هر سو که خواستی بروی، پیش پای تو
جز آنچه سرنوشت برایت برید، نیست


شاید به قعر چاه کشد داستان من
از نابرادران حسودم بعید نیست

از هفت‌توی خفته درین خانهٔ مخوف
راهی به آستانهٔ صبح سپید نیست؟


هان ای بهار! بازنگردی به شهر ما
در گام‌های خستهٔ تو بوی عید نیست

  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰
خوب که نگاه میکنم مهمترین نقطه عطف زندگیم از دست دادن پدر فردای آمدن رتبه کنکورم بوده. اگر پدر بود قطعا کسی که امروز هستم نبودم. بیشتر حسرتهایم را از چشم بی پدری میبینم از درس نخواندن حسابی ایام دانشجویی تا خوب و بد ساخته شدن شخصیتم. یتیمی بد واژه و مفهومی است. حق نداری برای توصیف خودت استفاده اش کنی اما سر بزنگاه مثل پتکی بر سرت آوار میشود. اینکه پشتت خالی است. اینکه دلت به کسی قرص نیست. کسی را نداری که تحکم اخم آلودش منطقی باشد و نوازشش پدرانه. دنیا که حالم را بد میگیرد؛ بغضم که میگیرد؛ سر خاکش که میروم؛ شعر پروین را که روی سنگش میخوانم؛ ویرانی ام باورم میشود
  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

مثل درد من تو دنیا، درد مبهمی نیست

تو رو دارم و ندارم؛ این عذاب، درد کمی نیست


زندگیم روی مدارِِ بی قراری سپری شد

این طواف بی هیاهو، قصه ی دربه دری شد


راه برگشتن ندارم؛ به جنون کشیده کارم

ای همه دار و ندارم! تو رو دارم یا ندارم؟

  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰
بعضی دردها را نمی شود به کسی گفت

باید مخفی شان کرد و ماسک لبخند به صورت زد

دردهایی که برای تحمل شان کسی همدردت نیست

تحمل این دردها وقتی جانکاه تر می شود که به جرم نگفتن دردت به بی دردی متهم شوی

وقتی هیچ چیزی برای دفاع از خودت نداری

و حتی خودت هم حق را به دوستان رنجیده خاطر می دهی
  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

با تو و عشق تو

شب نشینی کنار دِگران خوب اما / با تو و عشق تو گر جمله به سر شد یلداست
  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰
زمستان را هیچ وقت دوست نداشته ام

اما زمستان امسال دوست داشتنی است

صبحی که از پس یلدای دور و دراز فراغ بدمد دوست داشتنی است حتی اگر سرد و برفی باشد
  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

دیدن اخم های تو سخت است 

قیمت خنده ی دوبارت چند؟  

هر چه باشد به نقد روی چشم 

سرورم جان من دوباره بخند



مسئله بودن و نبودن نیست 

خنده یا اخم؛ مساله این است 

تو بخندی همیشه فرهادم 

گرچه اخم تو نیز شیرین است 



گره از آن سگرمه ات بگشا 

قسمت میدهم تو را دختر 

تو رو روح امام اخم نکن 

قسم از این بزرگتر دیگر؟



تا نخندی نمی روم از رو 

شاعرم بی حیا و پر رویم

  • رامین نظامی خواه