یک بنده خدا

رامین نظامی خواه

یک بنده خدا

رامین نظامی خواه

آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

زمانی زبان حالم این بیت فاضل بود:


"چابک‌سواری، نامه‌ای خونین به دستم داد
با او چه باید گفت وقتی لشگرم خالی است"


روزهایی که هرکاری کردم نشستن و تماشا کردن تعبیر شد


این روزها هم زبان حالم این چند عبارت فاضل اند:


"تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگ"


"سنگم به بدنامی زنند اکنون"


"بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن"


"به گناهان نبخشوده قسم ، دل تنگ ام"


"باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من"

  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

چه سنگین می گذرد این روزهای عذاب آور


و چه سردند شبها و چه تیره آسمان بی قراری زمستان.


هفته های بی سر و ته تمامی ندارند انگار


در شهر کوردلان.


زمستان سردی است و تنها اشعه آفتاب از مشرق مجاز می تابد 


سکوت کشنده است و حرف زدن دشوار.


نه جسارتی برای دیدار مانده و نه طاقتی بر فراغ.


فرصتی می طلبم بهر جبران گناه

  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

آمده ام

آمده ام با عطش سال ها


تا تو کمی عشق بنوشانی ام


ماهی برگشته ز دریا شدم


تا که بگیری و بمیرانی ام


خوبترین حادثه می دانمت


خوبترین حادثه می دانی ام؟


حرف بزن ابر مرا باز کن


دیر زمانی است که بارانی ام


حرف بزن حرف بزن سالهاست


تشنه ی یک صحبت طولانی ام


ها به کجا می کشیم خوب من؟


ها نکشانی به پشیمانیم


  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

فردا ...

خورشید را می دزدم!

فقط برای تو!

می گذارم توی جیبم

تا فردا بزنم به موهایت...


فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم!

فردا تو می فهمی

فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت. می دانم!


آخ... فردا!

راستی چرا فردا نمی شود؟!

این شب چقدر طول کشیده؟

چرا آفتاب نمی شود؟

یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته؟?

  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آیینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرش دلم بافته ایی نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله ها را

این بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را

  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

و شاه بیت غزل های لال من شده ای 


 چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

جواب حسرت این چند سال من شده ای


 چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای


چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای


هنوز نذر شب جمعه های من اینست

که اتفاق بیفتد حلال من شده ای


که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

برای وسعت پرواز بال من شده ای


میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای


  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰

سلام می دهم و دلخوشم که فرمودید:

هر آن که در دل خود یاد ماست، زائر ماست!

  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰
مناسبات دیپلماتیک را بلد نیستم و همین باعث شده حرفهایم بیشتر از آنکه به رفع مشکلات کمک کنند؛ سوتفاهم ایجاد کنند.

بدین ترتیب بهتر است تا عادی شدن شرایط در این سفارتخانه مجازی را گل بگیرم.

باشد که رستگار شویم.
  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰
چند سالی میشود درگیر عشقت گشته ام
چند ماهی هم شده از ماجرای بخت بد
خوب میدانم که دلگیری تو از این ماجرا
خوب میدانم که مشکوکی تو به ایمان من
گفته ام از بس که از ایام خوب پیش رو
حق تو این است حالت میخورد بر هم ز من
خاک عالم بر سرم از بس که رنجاندم تو را
نیست حتی جرأتی تا باز گویم عشق چند
ذکر این ایام من ذوالنون و ماهی و نجات
خسته اما باامیدی ویژه بر الطاف حق
  • رامین نظامی خواه
  • ۰
  • ۰
حالا که بی عرضه گین برای همه عیان شده
حالا که حرفهایم را کشک میدانند
حالا که دوستیها رنگ تحمیر گرفته
حالا که نه گذشته ای برای افتخار هست و نه آینده ای برای دل بستن
حالا در این لحظه های لعنتی
چرا بغضم ترک برنمیدارد؟
حبس ابد سزای سنگینی است برای این جرمهای کرده و ناکرده
آهای آدم خوبهای داستان! چرا اعدامم نمیکنید؟
  • رامین نظامی خواه