به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
خدایا خزان شد بهارم
دمادم به ماتم دچارم
که من تاب هجران ندارم ...
تنهای تنهای تنها در این کوچه هایم
از گریه های شبانه گرفته صدایم
من ماندم و آشنایی نمانده برایم
بعد تو غریبم غریبم غریبم