خاطرم آشفته تر از بــادهـای خسته است
بغض معصومانه ی تو تار و مارم می کند
پاک و زیبایی، جهانِ من سزاوار تو نیست
این همه بی ادعایی شرمسارم می کند
کوه صبری، شانه ات سنگ صبوری بی صداست
عاقبـت پژواک آهت سنگسارم می کند
بارها پیشت قسم خوردم که پابند توأم
گرچه میدانم قسم، بی اعتبارم می کند
دست من خالی تر از یک باغ آفت خورده است
من زمستانم ، خیال تو بهارم می کند
بغض معصومانه ی تو تار و مارم می کند
پاک و زیبایی، جهانِ من سزاوار تو نیست
این همه بی ادعایی شرمسارم می کند
کوه صبری، شانه ات سنگ صبوری بی صداست
عاقبـت پژواک آهت سنگسارم می کند
بارها پیشت قسم خوردم که پابند توأم
گرچه میدانم قسم، بی اعتبارم می کند
دست من خالی تر از یک باغ آفت خورده است
من زمستانم ، خیال تو بهارم می کند
- ۹۴/۰۵/۱۲